تقویم تاریخ اسلام : ماه صفر

27 صفر - سال 11هجری قمری: اَسامه بن زید

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

سلام

پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم پس از بازگشت از "حجّة الوداع" و در آخرين روزهاى عمر شريف خود، جهت نبرد با روميان - كه از شمال‏ غربى شبه ‏جزيره عربستان در صدد لشكركشى به سرزمين‏ هاى مسلمانان بودند - سپاهى منظّم از مهاجران و انصار مدينه ترتيب داد و به همگان فرمان داد تا در آن شركت جسته و با روميان ِمتجاوز به جهاد برخيزند. پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم فرماندهى اين سپاه بزرگ و پرمخاطره را به جوانى به نام "اسامة بن زید" كه در آن زمان بيش از هفده يا هجده سال نداشت سپرد.

 

" اَسامه " كه بود؟

"ابو محمّد اَسامه بن زید بن حارثه کلبی" نام اصلي او بود. پدرش "زيد بن حارثه كلبي" غلام آزاد شده ‌ی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بود که در "جنگ موته" به دست روميان به شهادت رسيد و نام مادرش "بركه"، دختر "ثعلبه بن عمرو" يكي از اصحاب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم كه كنيه اش "ام ايمن" بود و كنيز حضرت آمنه سلام الله علیها مادر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بود و پیامبراكرم صل الله علیه و آله و سلم به او محبّت فراوان داشت و می‌فرمود: "ام ایمن در حکم مادرم و جزء خانواده من است".

 

مأموريت "اَسامه" در 27 صفر سال 11 هجري قمري

" اَسامه" به فرمان پيامبراكرم صل الله علیه و آله و سلم از مدينه خارج شده و "جُرف" - مكانى در سه مايلى شهر مدينه به سمت شام - را پادگان نظامى سپاهيان خويش قرار داد. مسلمانان واجد شرايط رزم، از انصار و مهاجر منجمله "ابوبكر"، "عمر بن ‏خطاب"، "سعد بن ابى ‏وقاص"،"سعيد بن ‏زيد"، "ابوعبيده و قتادة بن ‏نعمان" در آن لشكرگاه حضور يافتند. سپاه اسلام به سوى روم به حركت درآمد ولى هنوز از مدينه چندان فاصله نگرفته بود كه از رحلت رسول ‏اكرم صل الله علیه و آله و سلم باخبر گرديد. همين امر موجب اندوه سپاهيان اسلام و دست‏مايه برخى از فرصت ‏طلبان و بازگشت آنان به مدينه گرديد. به همين جهت اين سپاه بزرگ، براى مدّتى موقّت، از هم پاشيد و شيرازه آن با پراكنده شدن مسلمانان سوگوار در هم ريخت تا اين كه خلافت "ابوبكر بن ‏ابى‏ قحافه" استقرار پيدا كرد.

از آن پس سپاه اسلام به رهبرى " اَسامه " به سوى سرزمين روم عازم گرديد.

 

منابع:

1. كتاب "المغازي" از "محمّد بن عمر بن واقدي"

2. كتاب "بحار الانوار" از "علّامه مجلسي"

3. كتاب "فروغ ابديت" از "جعفر سبحاني"

4. كتاب "تاريخ دمشق" از "ابن عساكر"

  نوشته شده در 16 اسفند 1386

20 صفر - سال 61 هجری قمری: جابر ابن عبدالله انصاری

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

سلام

بيستمين روز "ماه صفر"، مصادف است بــا چهلمين روز شهادت امام حسين علیه السلام و يـاران بــا وفايش كــه بـه روز "اربعيـن حسيني" مشهور مي باشد.

اين روز عزيز بر همه دوستداران و شيفتگان حضرت امام حسين علیه السلام تسليت باد

 

نخستين زائر
در سال 61 هجري قمري و در چنين روزي "جابر بن ‏عبدالله‏ انصارى" وارد كربلا گرديد و قبر مطهّر امام حسين علیه السلام را زيارت كرد. او نخستين زائرى بود كه موفّق به زيارت قبر پاك آن حضرت گرديد. "جابر بن ‏عبدالله‏ انصارى" - كه در هنگام شهادت امام حسين علیه السلام در مدينه حضور داشت و از قيام و شهادت آن حضرت بی ‏اطلاع بود - پس از آگاهى از جنايت سپاهيان يزيد و شهادت امام حسين علیه السلام و ياران وفادارش در كربلا، عازم كوفه گرديد تا از اين رويداد بزرگ، به خوبى آگاه شود.
وى، پس از اطلاع كامل از نحوه ي شهادت و به دست آوردن نشانى محل شهادت امام حسين
علیه السلام، عازم سرزمين كربلا گرديد و نخستين كسى بود كه توفيق زيارت قبر امام حسين علیه السلام را به دست آورد و پايه‏ گذار سنّت حسنه زيارت مرقد پيشواى شهيدان، حضرت امام حسين علیه السلام گرديد.

 

"جابر بن عبدالله انصاري" كه بود؟
"جابر بن عبد الله انصارى" از یاران با وفاى پیامبراكرم
صل الله علیه و آله و سلم بود كه حدود 15 سال قبل از هجرت، در مدینه ي منوّره و در خانواده ‏اى محترم از خاندان "خزرج‏" متولّد شد. پدر جابر "عبد الله بن عمرو " از نخستین كسانى است كه قبل از هجرت‏ پیامبراكرم صل الله علیه و آله و سلم از مكّه به مدینه، اسلام را پذیرفت. او تمام زندگى ‏اش ‏را وقف گسترش اسلام كرده و بیش از صد سال عمر داشت. در "جنگ بدر" شركت كرد و در "جنگ اُحُد" به درجه رفیع شهادت نائل گردید. نام مادر جابر "نسیبه‏" بود و دختر "عقبه بن عدى" به شمار مى ‏آمد.

 

نحوه ي زيارت "جابر بن عبدالله انصاري"
"عطيّه بن ‏سعد بن ‏جناده عوفى ‏كوفى" در خصوص نحوه ي زيارت وي نقل كرده است:
«من با "جابر بن عبد الله انصارى" به زیارت قبر امام حسين
علیه السلام رفتم. وقتى به كربلا رسیدیم، "جابر" نزدیك شطّ فرات رفت، غسل كرد و لُنگي به كمر بست و لُنگي دیگر بر دوش افكند. سپس كیسه‏ اى‏ را كه همراهش بود، گشود و از آن آرد "سُعد"- ریشه ی خوشبوى كوفى- برون آورد و خود را خوشبو كرد. سپس به طرف مرقد شریف امام‏ حسين علیه السلام حركت كرد و در حالى كه مشغول ذكر خدا بود، خود را نزدیك قبر مطهّر رساند و به من گفت: "مرا به قبر حسين علیه السلام بسان تا آن را لمس كنم". دستش را گرفتم و به قبر رساندم. هنگامى كه دستش به‏ خاك مرقد حسين علیه السلام رسید، از شدّت اندوه بیهوش شد و به روى قبر افتاد. من بر وى آب پاشیدم. وقتى به هوش آمد، سه بار گفت: "یا حسین! یاحسین! یاحسین!" سپس گفت:"حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ: آیا دوست ‏جواب دوستش را نمی‏دهد؟! " بعد گفت:"چگونه جواب دهى كه خون از رگهاى گلویت ‏بر سینه و شانه‏ ات فرو ریخته و میان سر و بدنت جدایى‏ افتاده است. من گواهى می ‏دهم تو فرزند بهترین پیامبران، سرور مؤمنان، اُسوه تقوا و پرهیزكارى، زاده ی هادیان و رهبران، پنجمین تن از اصحاب كسا، فرزند بزرگترین نقبا علیع لیه السلام و فرزند سرور زنانى. چرا چنین نباشى كه دست ‏سیّد المرسلین تو را پروراند، در دامن‏ پرهیزكارى بودى، در زندگى و هنگام مرگ پاك بودى. قلب مؤمنان، از فراقت‏ سوخت. آنها شك ندارند كه تو زنده ‏اى، سلام‏ و خشنودى خدا بر تو باد".
"عطیه عوفى" مى‏ گوید: « سپس "جابر" به اطراف قبر امام ‏حسين
علیه السلام نگاه كرد و سایر شهیدان كربلا را چنین زیارت نمود:


اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيَّتُهَا الْاَرْواحُ الَّتى حَلَّتْ بِفِناءِ قَبْرِ الْحُسَينِ عَلَيه السَّلامُ وَ اَناخَتْ بِرَحْلِهِ،

 اَشْهَدُ اَنَّكُمُ اَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكوةَ وَ اَمَرْتُمْ بِالمَعْروُفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ

وَ جاهَدْتُمُ الْمُلْحِدينَ وَ عَبَدْتُمُ اللّهَ حَتّى آتيكُمُ الْيَقينُ

 درود و سلام بر شما ارواحى كه در محور قبر امام حسين علیه السلام جاى ‏گزیدید و شتر خود را در آستان او خوابانیدید.

گواهى می ‏دهم شما نماز را به پا داشتید، زكاة را ادا كردید، امر به معروف ‏و نهى از منكر انجام دادید

و با منحرفان و ملحدان جنگیدید. شما خدا را عبادت كردید تا مرگتان فرا رسید

 

"عطیه عوفى" می ‏گوید:
از او پرسیدم: ما چگونه در جهاد و پیكار آنها
(شهیدان كربلا) شركت داریم؟ ما در فراز و نشیب همراه آنها نبودیم و شمشیر نكشیدیم؛ ولى این ‏شهیدان جانبازى كردند، به گونه ‏اى كه سرهایشان از بدنشان جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه گشتند؟! جابر در پاسخ ‏گفت:
"اى عطیه! از حبیب خود رسول خدا
صل الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می ‏گفت: هر كس ‏قومى را دوست‏ بدارد، با آنها محشور مى ‏شود و هر كس عمل قومى را دوست ‏بدارد، در آن عمل با آنها شریك است. سوگند به خداوندى كه‏ حضرت محمّد صل الله علیه و آله و سلم را به راستى فرستاد، نیّت من و اصحابم همان نیّت امام ‏حسین علیه السلام و اصحاب اوست؛ نیّتى كه بر اساس آن به شهادت رسیدند".

به اين ترتيب، جابر بن ‏عبدالله‏ انصارى نه تنها خود موفق به زيارت ابا عبدالله‏ الحسين علیه السلام گرديد، بلكه با رفتار و گفتار خود، زيارت امام حسين علیه السلام و ساير شهيدان كربلا را در ميان دوستداران اهل ‏بيت علیه السلام رواج داد.

 

منابع:

كتب "منتهي الآمال" و "وقايع الايام" از "شيخ عبّاس قمي رحمت الله علیه "

 نوشته شده در 8 اسفند 1386 

 اول صفر - سال 8 هجری قمری: مسلمانان دروغین!

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

سلام

"عمرو بن ‏عاص"، "خالد بن ‏وليد" و "عثمان ‏بن ‏أبى‏ طلحه" - كه از سران مشرك مكّه و از دشمنان و مخالفان رسول ‏خدا صل الله علیه و آله و سلم بودند- پس از سالها دشمنى و مبارزه با پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم  و مسلمانان، سرانجام از مكّه به مدينه رفته و در نزد رسول ‏خدا صل الله علیه و آله و سلم به دين مبين اسلام روي آوردند.

اين واقعه، بنا به روايت "واقدى" در هلال صفرماه سال هشتم هجري قمرى به وقوع پيوست.

متأسفانه علت اصلي مسلمان شدن اين عدّه از مشركان قريش، به خاطر باورهاى قلبى و اعتقاد واقعى آنان به مبانى و اهداف اسلام نبود، بلكه به خاطر حفظ موقعيت شخصى و ارضاى خواسته‏ هاى نفسانى و شيطانى آنان در پناه اسلام بود؛ زيرا رسول ‏خدا صل الله علیه و آله و سلم از ميان آنان برخاسته و سيزده سال در مكّه معظمه كه وطن آنان بود، مردم را به اسلام و يگانگى خدا دعوت كرده بود.

اما اين عدّه نه تنها به او ايمان نياوردند، بلكه با شديدترين حالت با آن حضرت، مخالفت و دشمنى نمودند و پس از مهاجرت آن حضرت به مدينه ي منوّره نيز، چندين نبرد سرنوشت‏ ساز و شكننده بر ضدّ پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان را پديد آوردند.

اين عدّه - غير از چند سالى كه اسلام آورده و در عصر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در زمره ی مسلمانان درآمده بودند- نه پيش از آن و نه پس از رحلت پيامبر صل الله علیه و آله و سلم - كه بيشترين مدت عمرشان بود - نام نيكى از خود به جاى نگذاشتند؛ زيرا پيش از مسلمان شدن، با پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم و پس از رحلت آن حضرت، با خاندان رسول اكرم صل الله علیه و آله و سلم و مقام ولايت و امامت، دشمنى كردند.

 

منابع:

1. كتاب "بحارالانوار" از "علّامه مجلسي"

2.  كتاب "تاريخ دمشق" از "ابن عساكر عسقلاني"

3.  كتاب "تاريخ ابن خلدون" از "عبدالرحمن بن محمّد ابن خلدون"

4. كتاب "المغازي" ؛ مؤلف: "واقدي التوفر"

 نوشته شده در 20 بهمن 1386 

  « صفحه قبل                                                   صفحه اصلی                                                  صفحه بعد »