مقالات دینی

 

 

یأجوج و مأجوج

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

سلام

"کسایی" در كتاب "عرائس" نقل كرده است:

"یافث" - يكي از فرزندان حضرت نوح علیه السلام - به سوی مشرق رفت و در آنجا دارای چهار فرزند شد به نام ‏های "جومر"، "بنرش"، "اشار" و "اسقویل" كه "میاشح" و "یأجوج" و "مأجوج" از فرزندان ایشان هستند.

بـه گـفـتـه مفسّر بزرگ قرآن كريم، "علّامه طباطبائي"در كتاب "الميزان"، از مجموع گفته های "كتاب تورات" مي توان پي برد کـه "مأجوج" و "یأجوج" ، گروه یا گروه های بزرگی بودند که در دور دست ترین نقطه ي شمال آسیا زندگی كرده و مردمی جنگجو و غارتگر بودند.
 

در دو سوره از قرآن كريم(سوره هاي مبارك انبياء و كهف) نيز، از "يأجوج" و "مأجوج" نام برده شده است. بر اساس اين آيات مبارك مشخص است که "یأجوج" و "مأجوج" نام دو قبیله ي فسادگر بوده اند كه برای مردم روزگار خود، مزاحمت هاي فراوانی به وجود مي آوردند.

آنچه در قرآن كريم درباره "یأجوج" و "مأجوج" آورده شده در طي نقل شرح حال و فعالیت ‏های "ذوالقرنین" است.یکی از رسالت ‏های "ذوالقرنين" که در قرآن كريم ار آن یاد شده و برای پیامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان نقل شده است، نجات مردم آن دوران از دست "یأجوج" و "مأجوج" بوده است.
 

1.سوره مباركه انبياء آيه 96:

حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ(96)

تا آن زمان كه يأجوج‏ و مأجوج‏ گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعى بسرعت عبور مى ‏كنند(96)

 

2. سوره ي مباركه کهف آیات 83 تا 98:

 

وَ يَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوعَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا(84) فَأَتْبَعَ سَبَبًا(85) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا(86) قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا(87) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا(88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (89) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا (90) كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا (91) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (92) حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا(93) قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا (96) فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (97) قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا(98)

و از تو درباره "ذو القرنين‏" مي ‏پرسند. بگو: بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم كرد(83) ما به او در روى زمين، قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم(84) او از اين اسباب [پيروى و استفاده] كرد(85) تا به غروبگاه آفتاب رسيد [در آنجا] احساس كرد [و در نظرش مجسم شد] كه خورشيد در چشمه تيره و گل ‏آلودى فرو مى ‏رود و در آنجا قومى را يافت. گفتيم: اى ذو القرنين! آيا مى ‏خواهى [آنان] را مجازات كنى و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى؟(86)گفت: اما كسى را كه ستم كرده است مجازات خواهيم كرد. سپس به سوى پروردگارش باز مى ‏گردد و خدا او را مجازات شديدى خواهد كرد(87)و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد پاداشى نيكوتر خواهد داشت و ما دستور آسانى به او خواهيم داد(88)سپس [بار ديگر] از اسبابى [كه در اختيار داشت] بهره گرفت(89)تا به خاستگاه خورشيد رسيد.[در آنجا] ديد خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏ كند كه در برابر[تابش] آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بوديم [و هيچ گونه سايبانى نداشتند](90)[آرى] اينچنين بود [كار ذو القرنين] و ما به خوبى از امكاناتى كه نزد او بود آگاه بوديم(91)[باز] از اسباب مهمى [كه در اختيار داشت] استفاده كرد(92)[و همچنان به راه خود ادامه داد] تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو[كوه] قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى ‏فهميدند[و زبانشان مخصوص خودشان بود](93)[آن گروه به او] گفتند: اى ذو القرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد ميكنند. آيا ممكن است ما هزينه‏ اى براى تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى؟(94)[ذو القرنين] گفت: آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده بهتر است [از آنچه شما پيشنهاد مى ‏كنيد] مرا با نيرويى يارى دهيد تا ميان شما و آنها سدّ محكمى قرار دهم(95)قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد[و آنها را روى هم بچينيد] تا وقتى كه كاملاً ميان دو كوه را پوشانيد گفت: [در اطراف آن آتش بيفروزيد و] در آن بدميد.[آنها دميدند] تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد و گفت: [اكنون] مس مذاب برايم بياوريد تا بر روى آن بريزم(96)[سرانجام چنان سدّ نيرومندى ساخت] كه آنها [طايفه يأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند و نمى‏ توانستند نقبى در آن ايجاد كنند(97)[آنگاه] گفت: اين از رحمت پروردگار من است اما هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد آن را در هم مى‏ كوبد و وعده پروردگارم حق است(98)

نوشته شده در 6 اسفند 1386

  « صفحه قبل                                                   صفحه اصلی                                                 صفحه بعد »