تقویم تاریخ اسلام : ماه ذيقعده

آخرین روزهای ماه ذیقعده- سال 220 هجری قمری: شهادت امام جواد عليه السلام

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

شهادت نهمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت؛ حضرت جوادالائمه عليه السلام

 بر دوستداران حضرتش تسليت باد

 

نگاهي كوتاه بر زندگانى امام جوادعليه السلام:

نام مبارک: محمّد بن علي 

كنيه: ابو جعفر(ابي جعفر ثاني)1

القاب: تقي ، جواد الائمه

تولّد: نوزدهم ماه مبارك رمضان (و به قولي دهم ماه رجب) سال 195 هجري قمري

محل تولّد: مدينه ي منوّره

پدر: حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام هشتمين امام شيعيان 

مادر: "سبيكه(خيزران)" كه از خاندان "ماريه قبطيه" همسر پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم به شمار مى ‏رفت و از نظر فضائل اخلاقى در درجه والايى قرار داشت و برترين زنان زمان خود بود؛ به طورى كه از امام رضا عليه السلام نقل است كه از او به عنوان بانويى منزّه و پاكدامن و با فضيلت ياد مي فرمود.

امامت: نخستين امامى كه در كودكى (به روايتي در سن كمتر از هفت سال و به روايتي ديگر حدود هشت سالگي) به منصب امامت رسيد.

"ابن رستم طبرى" - از دانشمندان قرن چهارم هجرى - در اين باره نوشته:

زمانى كه سنّ او ]حضرت جواد عليه السلام[ به شش سال و چند ماه رسيد، مأمون (كه لعنت خدا بر او باد) پدرش را به قتل ]شهادت[ رساند و شيعيان در حيرت و سرگردانى فرو رفتند و در ميان مردم اختلاف نظر پديد آمد و سن "ابو جعفر عليه السلام" را كم شمردند. به همين جهت، شيعيان، اجتماعاتى تشكيل دادند.

در آن موقع، موسم حج نزديك شده بود. هشتاد نفر از فُقَها و عُلَماى بغداد و شهرهاى ديگر رهسپار حج شدند و به قصد ديدار "ابو جعفر عليه السلام" عازم مدينه گرديدند و چون به مدينه رسيدند، به خانه امام صادق عليه السلام - كه خالى بود - رفتند و روى زيرانداز بزرگى نشستند.در اين هنگام "عبداله بن موسى" عموى حضرت جواد عليه السلام وارد شد و در صدر مجلس نشست.

يك نفر بپا خاست و گفت: "اين پسر رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم است، هركس سؤالى دارد از وى بكند".

چند نفر از حاضران سؤالاتى پرسيدند كه وى پاسخ هاى نادرستى داد.

شيعيان متحيّر و غمگين شدند و فُقَها مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن كردند و گفتند: "اگر ابوجعفر مى ‏توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبداله نزد ما نمى ‏آمد و جوابهاى نادرست نمى ‏داد".

در اين هنگام درى از صدر مجلس باز شد و غلامى بنام "موفق" وارد مجلس گرديد و گفت: "اين ابوجعفر است كه مى ‏آيد".

همه بپا خاستند و از وى استقبال كرده سلام دادند. امام عليه السلام وارد شد و نشست و مردم همه ساكت شدند. آنگاه سؤالات خود را با امام عليه السلام در ميان گذاشتند و وقتى كه پاسخ هاى قانع كننده و كاملى شنيدند، شاد شدند و او را دعا كردند و ستودند و عرض كردند: "عموى شما، عبداله چنين و چنان فتوا داد".

حضرت فرمود: "عمو! نزد خداي بزرگ است كه فردا در پيشگاه او بايستى و آنگاه به تو بگويد: با آنكه در ميان امّت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادى".

اين ديدار و بحث و گفتگو و ديدارهاى مشابه ديگرى كه با امام جواد عليه السلام صورت گرفت مايه اطمينان و اعتقاد كامل شيعيان به امامت آن حضرت گرديد و ابرهاى تيره ابهام و شبه را از فضاي فكر و ذهن آنان كنار زد و خورشيد حقيقت را آشكار ساخت.

خلفاي معاصر با حضرت: مأمون(سالهاي 218- 193) و معتصم(سالهاي 227 - 218) از خلفاي عباسي. 

شهادت: مأمون در سال 218 هجرى درگذشت و پس از او برادرش "معتصم" جاى او را گرفت. او در سال 220 هجرى امام عليه السلام را از مدينه به بغداد آورد تا از نزديك مراقب او باشد. قاضى بغداد "ابن ابى دُؤاد" از حسد و كينه توزى نزد "معتصم"رفت و گفت: "از باب خير خواهى، به شما تذكر مى‏ دهم كه حضور ابوجعفر به صلاح حكومت شما نيست.

"معتصم" كه مايه ابراز هر نوع دشمنى با امام جواد عليه السلام را در نهاد خود داشت، از سخنان "ابن ابى دؤاد" بيشتر تحريك شد و در صدد قتل امام عليه السلام برآمد و سرانجام منظور پليد خود را عملى ساخت و امام عليه السلامرا توسط منشى يكى از وزرايش مسموم و شهيد نمود.2

امام جواد عليه السلام هنگام شهادت بيش از بيست و پنج سال و چند ماه نداشت. 

محل دفن: قبرستان قريش ؛ شهر بغداد(كاظمين كنوني)

 

پي نوشت:

1 :"ابو جعفر" كنيه امام جواد عليه السلام است. ايشان را براى تمايز از امام باقر عليه السلام "ابو جعفر ثانى" مى ‏نامند.

2 :در خصوص قاتل امام جواد عليه السلام نظريه ديگري نيز وجود دارد.

امام جواد عليه السلام بنا به اقتضاي سياست آن زمان با "ام الفضل" دختر مأمون ازدواج كرد.

"معتصم" و ساير بزرگان عباسي كه با ازدواج آن حضرت با دختر مأمون از قبل ناراحت بودند و وجود وي را در جمع خويش نمي توانستند تحمل كنند، نقشه قتل وي را پي ريزي كردند. آنان، به واسطه "جعفر بن مأمون" خواهرش "ام الفضل" را به قتل همسرش ]امام محمّد تقي عليه السلام[ تحريك و تشويق نمودند و آن نادان ِبي خرد، فريب اغوائات و وسوسه هاي شيطاني آن ها را خورد و آن حضرت را در آخرين روزهاي ماه ذي قعده سال 220 هجري قمري مسموم نمود و بر اثر شدّت زهر، آن حضرت غريبانه و مظلومانه در بغداد به شهادت رسيد.

 

منابع:

1.کتاب الارشاد از "شيخ مفيد"

2.کتاب كشف الغمه از "علي بن عيسي اربلي"

3.کتاب منتهي الآمال از "شيخ عباس قمي رحمت الله علیه "

4. کتاب اصول كافي از "محمّد بن يعقوب كليني"

5. کتاب اثبات الوصية از "مسعودي"

6. کتاب بحار الأنوار از "محمّد باقر مجلسي"
7. کتاب فروع كافى از "محمّد بن يعقوب كليني"

نوشته شده در 18 آذر 1386

25 ذيقعده : روز دحو الارض

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام

روز بيست و پنجم ماه ذيقعده روز "دحو الارض" يعني "خشك شدن زمين از زير كعبه و گسترش زمين" است و يكي از چهار روز بسيار مهم در طول سال(از ديدگاه مسلمانان جهان) به شمار مي رود ‏و روزه و عبادت در آن از ويژگي خاصّي برخوردار است. در نگاهي به تاريخ اسلام مي بينيم كه در اين روز عزيز ‏برخي اتفاقات مهم روي داده است؛ از جمله:

 

1.بناي كعبه معظمه توسط حضرت آدم عليه السلام

اميرالمؤمنين حضرت عل يعليه السلام در اين باره فرمودند:

الا ترون ان الله سبحانه، اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الي الآخرين من هذا العالم باحجار لا تضر و لا تنفع،

و لا تبصر و لا تسمع، فجعلها بيته الحرام الذي جعله الله للناس قياما ..

آيا نمي بينيد كه خداوند سبحان، پيشينيان را از زمان حضرت آدم عليه السلام تا آخرين نفر از اين جهان، آزمايش نموده است به سنگ هايي

[كه كعبه معظمه از آن بنا شده است و] نه زيان دارد و نه سود مي بخشد و نه مي بيند و نه مي شنود، پس آن سنگ ها را

« بيت الحرام » خود قرار داد و آن را خانه اي براي [عبادت و پرستش] بندگان بر پا داشت..

 

منبع:"نهج البلاغه" ؛ خطبه ۲۳۴ ؛ فراز ۲۸

 

پي نوشت: نگاهي به تاريخ اسلام: امروز پنجم ذيقعده – 25/8/1386

 

2.ولادت حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت عيسي عليه السلام:

بنا به روايتي از امام رضا عليه السلام، در شب بيست و پنجم ماه ذيقعده، دو پيامبر بزرگ الهي يعني حضرت ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام و حضرت عيسي بن مريم عليه السلام ديده به جهان گشودند.

 

منبع: "ثواب الأعمال" از "شيخ صدوق"

 

3.حركت پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم از مدينه براي "حجة الوداع"

پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم از آغاز ماه ذيقعده سال دهم قمري، به تمام مناطق مسلمان نشين و طوائف و قبائل مسلمان عربستان خبر داد كه وي در اين ماه به مكّه معظمه خواهد رفت و مراسم عمره و حج را به جاي خواهد آورد و هر كسي مايل است، وي را همراهي كند؛ زاد و توشه خويش برگيرد و به سوي مكّه معظمه حركت نمايد.

در اين ايام پيكي به حضرت علي عليه السلام - كه از سوي رسول اكرم صل الله عليه و آله و سلم در سرزمين "يمن" به سر مي برد و علاوه بر دعوت و تبليغ اسلام، با دشمنان اسلام در آن ديار مبارزه مي كرد - رسيد كه از سوي پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم دعوت شده تا به سوي مكّه معظمه حركت نمايد. اميرالمؤمنين حضرت علي عليه السلام به محض دريافت نامه پيامبر صل الله عليه و آله و سلم به همراه ياران خويش عازم شهر مكّه شدند.

پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم پس از فراهم آوري تداركات سفر و امكانات لازم، به همراه دختر گرامي اش حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و همسران خود، در روز بيست و پنجم ماه ذيقعده (و به قولي در بيست و ششم اين ماه) از مدينه خارج شدند.

در اين سفر روحاني و به ياد ماندني، در حدود 114.000 (یا به روایتی 124.000) نفر از مسلمانان شركت نمودند. حضرت علي عليه السلام نيز كه به همراه ياران خويش به سوي مكّه عازم شده بود، قبل از عزيمت، يكي از يارانش را جانشين خويش در سپاه تحت فرمانش گمارد و زودتر از آنان، به سوي مكّه حركت كرد. بدين جهت، چند روز زودتر از يارانش به پيامبرصل الله عليه و آله و سلم ملحق شد.حضرت علي عليه السلام در نزديكي هاي شهر مكّه معظمه، به پيامبرصل الله عليه و آله و سلم و ساير مسلمانان رسيد و رسول اكرم صل الله عليه و آله و سلم با ديدن وي بسيار خرسند و خوشحال شد. اين سفر، چون آخرين سفر رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم به مكّه معظمه - جهت انجام مراسم حج بود - به "حجة الوداع" شهرت يافت.

 

منابع:

1.کتاب "كشف اليقين"

2. کتاب "تاریخ طبری"

3.کتاب "تاریخ ابن خلدون"

4.کتاب "فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صل الله عليه و آله و سلم"  

5.کتاب "وقايع الأيام"                                  

                                                                                                  نوشته شده در 15 آذر 1386

23 ذيقعده : غزوه بني غريظه

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام

پيش از ظهور اسلام، در مدينه منوّره و اطراف آن، چند طايفه يهود زندگي مي كردند و به هنگام هجرت رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم از مكّه معظمه به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي در اين شهر، آنان با آن حضرت پيمان صلح و همزيستي مسالمت آميز و عدم تعرض به يكديگر امضا كردند. ولي يهوديان با اقتدار اسلام و گستردگي حكومت پيامبرصل الله عليه و آله و سلم روي خوش نشان نداده و در مواقع گوناگون، در صدد نقض عهد برآمده و قصد ضربه زدن به اسلام و مسلمانان را نمودند. وليكن به حول و قوه الهي تمامي آنان مقهور قدرت و تيزهوشي پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و مسلمانان مبارز گرديدند.

طايفه "بني قريظه" از همين طيف بود.

آنان در هنگام هجوم مشركان مكّه و ساير دشمنان اسلام، به مدينه منوّره و محاصره اين شهر مقدّس و ايجاد جنگ بزرگ احزاب(خندق)، در صدد نقض عهد مسلمانان و كمك به مشركان متجاوز برآمدند و آنان را در رخنه كردن به داخل مدينه از طريق محل مسكوني خويش، اميدوار نموده و مسلمانان را در رعب و وحشتي عظيم قرار دادند.

ولي سرانجام با كشته شدن "عمرو بن عبدود" به دست اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب عليه السلام و عقب نشيني متجاوزان و مهاجمان به سوي مكّه، دسيسه يهوديان "بني قريظه" در راه دادن مهاجمان متجاوز به داخل مدينه، نقش بر آب شد و آنان در نزد مسلمانان رسوا و بي مقدار شدند.

هنگامي كه مسلمانان از جنگ احزاب(خندق) آسوده شده و به خانه هاي خود برگشتند، پيامبرصل الله عليه و آله و سلم از جانب خداوند متعال، آنان را مأمور به نبرد با طايفه خيانت پيشه "بني قريظه" نمود.

بدين جهت، در روز چهارشنبه بيست و سوم ذيقعده سال پنجم قمري، پيامبرصل الله عليه و آله و سلم به همراه اصحاب و ياراني كه در نبرد احزاب حضور داشتند، به سوي محله مسكوني "بني قريظه" حركت نمود.

آن حضرت "عبدالله بن اُمّ مكتوم" را جانشين خويش در مدينه نمود و پرچم سپاه اسلام را به دست امام علي بن ابي طالب عليه السلام سپرد.

حضرت علي عليه السلام در رأس دسته اي از سپاهيان اسلام، پرچم را تا دژ مستحكم "بني قريظه" به پيش برد و در آنجا به اعتزاز درآورد و سپس به سوي پيامبر صل الله عليه و آله و سلم برگشت و به اتفاق آن حضرت، در اطراف دژ يهوديان، سنگر گرفت.

مسلمانان، دژ يهوديان را كاملاً در محاصره گرفتند و طرفين، با پرتاب تير، يكديگر را نشانه گرفتند؛ ولي مسلمانان با روحيه قوي ايماني و برتري نظامي، صحنه را بر يهوديان تنگ كرده و آنان را در سختي و مشقّت قرار دادند. يهوديان كه با شدت عمل مسلمانان روبرو شده بودند، به ناچار نماينده اي به نام "نبّاش بن قيس" را جهت گفت و گو و پيدا كردن راه حل مناسب، به نزد رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم فرستادند.

نماينده يهوديان به پيامبر صل الله عليه و آله و سلم عرض كرد: اي محمّد صل الله عليه و آله و سلم! همان حكمي كه بر "بني نضير" روا داشتي، بر ما نيز بدان راضي باش. دارايي ها، چهارپايان و اراضي ما از آن شما باشد، ولي از خون ما درگذريد و اجازه دهيد به همراه زنان و فرزندانمان و به اندازه بار شتران از اسباب و اثاثيه را برداريم و از اين ديار بيرون رويم. پيامبر صل الله عليه و آله و سلم، تقاضايش را نپذيرفت و فرمود: بايد تسليم گرديد.

نماينده يهود گفت: ما هيچ چيزي از اينجا بيرون نمي بريم و تنها خودمان به همراه زنان و فرزندانمان بيرون رويم. پيامبر صل الله عليه و آله و سلم نپذيرفت و مجدداً تأكيد نمود، كه يهوديان خيانت پيشه و سركش بايد تسليم گردند.

نماينده يهود بدون دست يابي به نتيجه مثبتي، به نزد قوم و قبيله اش برگشت و تأكيد پيامبرصل الله عليه و آله و سلم را به اطلاع آنان رسانيد. آنان، يكديگر را سرزنش و ملامت كردند، كه چرا خيانت كرديم و با دشمنان اسلام، هم راز و هم دست شده و در صدد نابودي اسلام برآمديم؟

ولي حاضر به تسليم شدن نگرديدند.

آنان چون با سرسختي و پيش روي سپاهيان اسلام، روبرو گرديدند از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم درخواست كردند كه "ابولبابه بن عبد منذر" را جهت گفت و گو به نزد آنان بفرستد. پيامبر صل الله عليه و آله و سلم پذيرفت و "ابولبابه" را به نزد آنان فرستاد و به وي تأكيد كرد كه آنان را وادار به تسليم كند.

"ابولبابه" به سوي اهالي "بني قريظه" رفت و با آنان گفت و گو كرد و تلاش بليغي به عمل آورد كه آنان را وادار به تسليم شدن كند.

يهوديان از او پرسيدند: اگر تسليم شويم، پيامبر صل الله عليه و آله و سلم با ما چه خواهد كرد؟

او در پاسخشان، به گلوي خود اشاره كرد. يعني همه شما را سر مي برد.

ولي بي درنگ پشيمان شد و در خود احساس شرم و ندامت كرد؛ زيرا به پيامبر صل الله عليه و آله و سلم خيانت كرده و راز آن حضرت را افشا نمود و تصميم پيامبر صل الله عليه و آله و سلم را به اطلاع يهوديان رسانيد.

به همين جهت، نمي توانست با اين رسوايي بزرگ به نزد پيامبر صل الله عليه و آله و سلم برگردد و از آن حضرت، شرم داشت.

از راه ديگر، به سوي مسجدالنبي صل الله عليه و آله و سلم در مدينه رفت و خود را به ستوني از ستون هاي مسجد- كه بعدها به "استوانه ابولبابه" يا "استوانه التوبه" معروف گرديد - طناب پيچ كرد و محكم بست.

از خوردن و آشاميدن امتناع كرد و دايم به استغفار، توبه و راز و نياز مشغول بود و مدت پانزده روز به همان حال باقي بود تا خداوند متعال، توبه اش را پذيرفت و از گناهش درگذشت. آنگاه پيامبر صل الله عليه و آله و سلم با دستان مبارك خود طناب را باز كرد و او را رهانيد و وي را مورد تفقد و ترحّم خويش قرار داد.

اما يهوديان "بني قريظه" هر چه مقاومت كردند، سودي عايدشان نگرديد و سرانجام تسليم گرديدند.

مسلمانان، آنان را اسير نموده و مردانشان را در مكاني نگهداري كردند و زنان و فرزندانشان را در جاي ديگر متمركز نمودند و تمام دارايي ها، چهارپايان و اسباب و وسايلشان را به غنيمت گرفتند.

"طايفه اوس" - كه يكي از دو طايفه بزرگ انصار و از مسلمانان معروف مدينه بوده و سابقاً با "بني قريظه" هم پيمان بودند - از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم درخواست تقليل كيفرشان را نمودند و پيامبر صل الله عليه و آله و سلم اختيار آنان را بر عهده "سعد بن معاذ" - كه از بزرگان و ريش سفيدان طايفه اوس بود - گذاشت و فرمود كه هر چه وي بر آن حكم كند من نيز به همان راضي خواهم بود.

"سعد بن معاذ" پس از قرار گرفتن در جاي داوري، به "طايفه اوس" گفت: عليكم عهدالله و ميثاقه أنّ الحكم فيكم ما حكمتُ؟ يعني: آيا با خدا، عهد و پيمان مي بنديد كه هر چه من حكم كردم، شما نيز آن را بپذيريد و گردن نهيد؟

جملگي گفتند: آري، مي پذيريم.

"سعد بن معاذ" گفت: حكم من اين است كه فتنه جويان، كشته شوند و زنان و فرزندانشان اسير و دارايي هايشان، ميان مسلمانان تقسيم گردد.

پيامبرصل الله عليه و آله و سلم فرمود: اي سعد! همان چيزي را داوري كردي كه خداوند متعال از هفت آسمان بالا، همان را حكم مي كند.

بدين گونه، يهوديان خيانت پيشه و فتنه جو، به سزاي كردارشان رسيده و جملگي محكوم به مرگ شدند و بازماندگان و دارايي هايشان - به دستور پيامبر صل الله عليه و آله و سلم -  در ميان مسلمانان تقسيم گرديد.

 

منابع:

1. کتاب "تاريخ طبري" جلد دوم

2. کتاب "سبل الهدي و الرشاد" جلد پنجم

         نوشته شده در 13 آذر 1386

13 ذيقعده : حسين بن علي

 به نام خداوند بخشنده مهربان

 

سلام

پس از آن كه عباسيان، در سال 132هجري قمري با شكست نهايي امويان، خلافت را از آن خود كرده و از مردم براي خويش بيعت گرفتند، گرچه در آغاز خلافتشان به رهبري "ابوالعباس سفاح"با علويان رابطه نيك و رفتاري پسنديده داشتند، ولي پس از مرگ سفاح و آغاز خلافت "منصور دوانقي"، اختلاف ميان بني عباس و علويان شدّت گرفت و حاكمان وقت، با بي رحمي تمام، علويان مبارز را سركوب كردند.

در عصر "موسي الهادي" - چهارمين خليفه عباسيان- شيعيان و محبان اهل بيت عليه السلام، به ويژه علويان مبارز، به بهانه هايي واهي مورد آزار و اذيّت "عمر بن عبدالعزيز بن عبيدالله" كه از نوادگان عمر بن خطاب بود عامل هادي عباسي در مدينه منوّره، قرار مي گرفتند. تا اين كه آنان به تنگ آمده و تصميم به قيام بر ضدّ عباسيان گرفتند. رهبري اين قيام را "حسين بن علي بن حسن مثلث بن حسن مثني بن امام حسن مجتبي عليه السلام" بر عهده داشت.

آنان در سيزدهم ذيقعده قيامشان را با شعار "المرتضي من آل محمّد صل الله و عليه و آله و سلم" آغاز كردند و با نيروهاي "عمر بن عبدالعزيز عمري" درگير شده و آنان را به شكست و عقب نشيني وادار كردند و سرانجام "عمر بن عبدالعزيز عمري" از چنگ آنان گريخت و در نتيجه، شهر مدينه در اختيار علويان قرار گرفت و "حسين بن علي" با در اختيار گرفتن صندوق خانه بيت المال و تقسيم آن ميان مبارزان و مستمندان، به رتق و فتق امور پرداخت و خود را براي هجوم به مكّه معظمه آماده نمود.

علويان، پس از يازده روز درنگ در مدينه، در 24 ذيقعده، عازم مكّه معظمه شدند. وليكن در مكاني به نام "فخ" با سپاهيان هادي عباسي مواجه شده و پس از نبردي سنگين، متحمل شكست گرديدند و بسياري از آنان، از جمله خود "حسين بن علي" به شهادت رسيدند که به امید خدا در تاریخ مربوطه در این باره می نویسم.

 

منابع:

1. كتاب "تاريخ ابن خلدون"

2. كتاب "تاريخ أمراء المدينه المنورة"

3. كتاب "سبل الهدي و الرشاد"

4. كتاب "المحبر"

5. كتاب " الكامل في التاريخ"

    نوشته شده در 2 آذر 1386

11 ذيقعده ؛ سال 153 هجري قمري: ولادت امام رضا عليه السلام

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

ميلاد مسعود هشتمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت

 ثامن الائمه حضرت امام رضاعليه السلام بر همه عاشقان حضرتش مبارك

 

  

نام مبارك: ابوالحسن علي بن موسي عليه السلام  

القاب: رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفو الملك، كافي الخلق، رب السرير، و رئاب التدبير. 

کنیه ها: ابوالحسن ، ابوعلى 

نام پدر: موسی  

نام مادر: مادر امام رضا عليه السلام  بانويى به نام  "تُكتَم "از اهالى "نوبه" است كه پس از ورود به خانه موسى بن جعفر عليه السلام  وى را "نجمه" ناميده اند. در كتابهاى تاريخى، از وى با نامهاى:

"سُكَن،خيزران،صقره،اروى،ام البنين و طاهره" نام برده اند. اينها القابى است كه به مناسبتهاى گوناگون به وى نسبت داده اند. مثلاً "سُكَن" از مادّه "سكون" به مناسبت وقار ايشان و "خيزران" كه نام تركه هاى سرخ رنگ بوته اى است به مناسبت اندام ظريف وى و "نجمه" به دليل نورانيت او  و "صقره" به معني باز(نوعي پرنده) به جهت تيزبينى و همّت والاى آن بانو و "ام البنين" به تفألِ  آوردن فرزندان و "طاهره" به دليل حصانت و پاكى وى از دنائت بوده است.

تــاریخ ولادت: درباره روز، مــاه و ســال ولادت آن حضرت اختلاف است. ولادت آن حضرت را به سالهــاى"148 ،151 و 153 هجري قمري" و در روزهــاى "جمعه نوزدهم ماه مبارك رمضان،جمعه دهم ماه رجب و يازدهم ماه ذى القعده" آورده اند.

تعداد فرزندان :گفته شده ايشان داراي پنج پسر و يك دختر بوده اند امّا علاّمه مجلسى رحمت الله عليه تنها از "جواد" به عنوان فرزند امام رضا عليه السلام  نام برده اند.

محل ولادت : مدینه منوّره 

مدت امامت : 20 سال

مدت عمر شریفشان : 55 سال

 

پي نوشت:

ياقوت حموى چند محلّ را به نام "نوبه" معرفى مى كند:
1. شهركى در تونس
2. موضعى در حجاز با فاصله سه روز راه از مدينه
3. ناحيه اى در نزديكى درياى سرخ
4. سرزمينى در جنوب مصر و در كنار رود نيل به احتمال يقين "نجمه" از چهارمين محلّ، يعنى سرزميني در جنوب مصر بوده است؛ زيرا وى در نيمه قرن

دوّم هجرى قمري كه امام كاظم عليه السلام حدود بيست سال داشت، به عنوان برده به مدينه آورده شد و به بيت امام انتقال يافت.

 

منابع:

1.كتاب "چهل حديث حضرت رضاعليه السلام  از "كاظم مدير شانه چي" .

2.كتاب "مرأة العقول" از "ملا باقر مجلسي".

3.كتاب "مناقب آل ابي طالب" از "ابن شهر آشوب".

    نوشته شده در 30 آبان 1386

5 ذيقعده ؛ سال 3429 هبوط آدم عليه السلام :بناي مجدد خانه ي كعبه

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام

بر طبق روايات اسلامي، بناي خانه ي كعبه، در آغاز سكونتِ انسان در زمين، توسط حضرت آدم عليه السلام بنا گرديد، اما پس از گذشت 2242 سال از هبوط آدم عليه السلام و در عصر حضرت نوح عليه السلام - به دليل اينكه طوفان سراسر جهان را فرا گرفت و تمام نقاط زمين به زير آب فرو رفت و با وجود اينكه خانه ي كعبه به زير آب نرفت و غرق نشد و بدين جهت به آن "بيت العتيق" نيز مي گويند - اما در عين حال دچار آسيب هاي فراواني شد و  پس از آن طوفان سهمگين، به صورت تل سرخ رنگي در آمد و ساليان بعد مردم از آن مكان، حوائج مي خواستند و در آنجا قرباني مي كردند.

سالها گذشت؛ تا اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام به امر پروردگار خويش، همسرش هاجر سلام الله عليها و كودك خردسالش اسماعيل عليه السلام را از سرزمين شام به مكّه معظمه هجرت داد و در آن ساكن گردانيد.

با گذشت زمان و رونق يافتن آن سرزمين، حضرت ابراهيم عليه السلام  از جانب خداوند متعال، مأموريت يافت كه خانه كعبه را تجديد بنا كند.

پس با همكاري و همياري فرزندش حضرت اسماعيل عليه السلام و ارشاد و راهنمايي جبرئيل عليه السلام ، در پنجم ماه ذي قعده سال 3429 هبوط آدم عليه السلام ، چيدن ديوار كعبه را آغاز و پس از گذشت بيست و سه روز - در بيست و هفتم ذيقعده - آن را به پايان رسانيد و سپس "حجرالأسود" را كه از سنگ هاي بهشتي است، بر ديواره آن نصب كرد.

 

                  

 

از امام رضاعليه السلام روايت است كه در اين باره مي فرمايند:

"پس از رانده شدن حضرت آدم عليه السلام و حوا عليه السلام از بهشت و ندامت و استغفار و توبه ي خالصانه ايشان، خداي متعال بر او منّت نهاد و با كلماتى كه به وي تعليم فرمود، توبه‏ اش را پذيرفت و جبرئيل عليه السلام  را به سوى او فرستاد كه به وي بگويد:

"السلام عليك اى آدم توبه كننده از خطاى خويش و صبر كننده بر بلاى خود، به درستى كه حق تعالى مرا به سوى تو فرستاد

كه تعليم تو دهم مناسكى را كه بدانها پاك شوى"

 

سپس دستش را گرفت و به سوى جايگاه كعبه برد و ابرى برايش فرستاد كه بر آن جايگاه سايه افكند و آن ابر محاذى "بيت ‏المعمور" بود. پس جبرئيل گفت:

"اى آدم! خط بكش بر دور سايه ي آن ابر، كه به‏ زودى از براى تو خانه ‏اى از بلور بيرون خواهد آمد

 كه قبله ي تو و قبله ي فرزندان تو باشد بعد از تو "

 

چون آدم عليه السلام خط كشيد، از زير سايه ي ابر، خانه اي بيرون آمد از بلور و "حجر الأسود" را آورد كه رنگ آن از شير سفيدتر و از آفتاب نورانى ‏تر بود - و مي گويند به اين دليل سياه شد كه مشركان بر آن دست ماليدند - و سپس جبرئيل عليه السلام به آدم عليه السلام امر نمود كه حج كرده و از گناه خود طلب آمرزش كند و بدين سان مناسك حج را يك به يك به او تعليم داد. 

 

منابع:

1. كتاب "مجمع البيان" از علاّمه "فضل ابن حسن طبرسي"

2. كتاب "تفسير الميزان" از علاّمه "سيّد محمّد حسين طباطبايي"

3. كتاب "وقايع الايام" از آيت الله "حاج شيخ عباس قمي"

4. كتاب "سفرنامه ابن بطوطه" از "ابو عبدالله محمّد ابن ابراهيم بطوطه"

5. كتاب "حياة القلوب" از "محمّد باقر مجلسي"

 

پي نوشت:

بر طبق روايات اسلامي "بيت المعمور" مسجدي است در آسمان چهارم كه از زُمرد و ياقوت ساخته شده و درست بالاي خانه ي كعبه قرار دارد و معروف به "مسجد ملائكه" است و گفته شده كه قرآن كريم در شب مبارك قدر، در آنجا نازل شده است و از آن جهت آن را "بيت المعمور" گويند كه همه روزه هفتاد هزار فرشته در آن نماز مى ‏گذارند و شبانگاه فرود آمده، بر گِرد كعبه طواف مى ‏كنند و آنگاه بر پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم درود مى‏ فرستند و پس از آن برمى ‏گردند و تا روز قيامت، ديگر نوبت به آنها نمى ‏رسد و خداي مهربان در آيه 4 "سوره مباركه طه" به "بيت المعمور" قسم ياد كرده است.

    نوشته شده در 25 آبان 1386

1ذيقعده؛ سه واقعه ذيل:

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

 

1.اخراج حضرت آدم عليه السلام از بهشت
بنا به روايتي از امام جعفر صادق عليه السلام، در نخستين روز ماه ذي قعده، حضرت آدم عليه السلام از بهشت رانده شد و به امر پروردگار متعال، به زمين هبوط كرد و چون درآن استقرار يافت، از كردار خويش و تبعات منفي آن بسيار ناراحت و اندوهگين شد و به مدت چهل شبانه روز در بالاي تپه "صفا" در كنار خانه خدا، به سجده رفت و از فراق بهشت و دور شدن از جوار رحمت الهي، بسيار گريست؛ تا اين كه جبرئيل امين بر وي نازل شد و "توبه كردن" را به وي آموخت و او را به غسل و طهارت و احرام و تلبيه و ساير اعمال حج آموزش داد و آدمعليه السلام از روز نهم ذي حجه به اعمال حج پرداخت.

منابع:

1. سوره مباركه بقره ؛ آيات 38 - 35

2. بحارالانوار از علّامه مجلسي؛جلد 11

 

۲. آغاز ميقات حضرت موسي بن عمران عليه السلام در كوه طور
حضرت موسي
عليه السلام پس از رهاندن قوم بني اسرائيل از استبداد فرعون مصر و تشكيل نظام توحيدي، جهت عبادت و دريافت كتاب مقدّس تورات، به كوه طور رفت. خداوند سبحان، وي را وعده داد كه او به كوه طور رود و در آنجا چهل روز اقامت گزيند و به راز و نياز با پروردگارش بپردازد و در همانجا، موفق به دريافت "الواح آسماني" و يا "كتاب مقدّس تورات" گردد.
حضرت موسي
عليه السلام شادمان شد و برادرش هارون عليه السلام را جانشين خويش نمود و خود به سوي كوه طور رهسپار شد و از اوّل ذي قعده تا دهم ذي حجّه، به مدت چهل شب و روز، در آنجا به عبادت پرداخت.  

 

منابع:

1. "مجمع البيان" از "فضل بن حسن طبرسي؛ جلد يكم"

2. سوره مباركه بقره ؛ آيه 51

3. سوره مباركه اعراف؛ آيه 142

 

۳. ميلاد فرخنده حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها در سال ۱۷۳ هجری قمری

 

ميلاد فرخنده حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها  كريمه اهل بيت عليه السلام  

 بر همه شما عزیزان مبارک باد 

     

               نوشته شده در 21 آبان 1386

  « صفحه قبل                                                   صفحه اصلی                                                  صفحه بعد »