معراج   پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

سلام

امشب، شب هفدهمين روز از ماه مبارك رمضان سال 1428 هجري قمري است.

قرنها پيش، پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم در چنین شبی به سفري دور و دراز دعوت شد و از زمين و زمينيان فاصله گرفت و آنقدر بالا رفت تا به سعادت هم صحبتي با خداي متعال آن هم با فاصله ي بسيار نزديكي رسيد.يكي از زيباترين شبهاي عالم هستي. شب معراج.

 

بِِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ

منزّه است آن [خدايى] كه بنده ‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده ‏ايم سير داد تا

از نشانه ‏هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست.

 

آيه يك ؛ سوره ي مباركه اسراء

 

در روايات آمده است كه رسول اكرم صل الله علیه و آله و سلم در شب هفدهم ماه مبارك رمضان سال دهم بعثت، در شهر مكّه و در خانه ي "‏امّ هانی"، دختر عموي خود ]دختر ابی طالب و خواهر اميرالمؤمنين حضرت علي علیه السلام[ بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتی‏ كه آن حضرت به سرزمين بيت المقدس و مسجدالاقصی و آسمانها رفت و بازگشت، از يك شب بيشتر طول نكشيد. به طوری كه صبح ِ‏آن شب را در همان خانه بود و در "تفسير عياشی" از امام ‏صادق علیه السلام روايت است كه فرمودند:"رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نماز عشاء و نماز صبح را در مكّه خواند" ؛ يعنی اسراء و معراج در اين فاصله اتفاق افتاد.

 

شرح ماوقع:

از پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم نقل است كه فرمودند:

"در شب معراج جبرئيل نزد من آمد و گفت:اي محمّد! برخيز.

برخاستم و كنار در رفتم. ناگاه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل را در آنجا ديدم. جبرئيل، مَركَبي به نام "بُراق" نزد من آورد و به من گفت: سوار شو.

"بُراق" از الاغ بزرگتر و از قاطر كوچكتر بود. دارای دو بال بود و هر گام كه بر می داشت، تا جائی را كه چشم می ديد، می‏پيمود. "بُراق" صورتی چون صورت آدمی و پاهايش مانند پای شتر بود و سرعت اين مَركَب همانند سرعت ‏برق و نور بوده است.

رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بر آن سوار شده و به سوی بيت المقدس حركت كرد و در راه در چند نقطه ‏ايستاد و نماز گذارد.

اول: درمدينه و هجرتگاهی كه سالهای‏ بعد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به آنجا هجرت فرمود.

دوم: مسجد كوفه.

سوم: در طور سيناء و بيت اللحم [زادگاه حضرت ‏عيسی علیه السلام].

چهارم:در مسجد الاقصی وارد شد و در آنجا نماز گذارده ‏و سپس از آنجا به آسمان رفت.

 

در آن شب "دنيا"، به صورت زنی زيبا و آرايش كرده خود را بر پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم عرضه كرد ولی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به وي توجهی نكرده از او در گذشت.

سپس به "آسمانِ دنيا" صعود كرد و در آنجا حضرت آدم علیه السلام را ديد.

 

آسمان اول:

آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم آمده و با روی خندان بر آن حضرت سلام كرده و تهنيت و تبريك گفتند. در روایات نقل است که ‏رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:

"فرشته‏ ای را در آنجا ديدم كه بزرگتر از او نديده بودم و برخلاف ديگران چهره‏ ای درهم و خشمناك‏ داشت و مانند ديگران تبريك گفت ولی خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئيل پرسيدم گفت:

"اين مالك دوزخ‏ است و هرگز نخنديده است و پيوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهكاران افزوده می شود".

بر او سلام كردم و پس از اينكه جواب ‏سلام مرا داد از جبرئيل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان ‏دهد و چون سرپوش را برداشت، لهيبی از آن برخاست كه فضا را فرا گرفت و من گمان كردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وی ‏خواستم آن را به حال خود برگرداند".

پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم در آن شب "ملك الموت" را نيز مشاهده ‏كرد كه لوحی از نور در دست او بود و پس از گفتگوئی كه با آن حضرت داشت عرض كرد:

"همگی دنيا در دست من همچون‏ دِرْهَم و سكّه‏ ای است كه در دست مردی باشد و آن را پشت و رو كند و هيچ خانه ‏ای نيست جز آنكه من در هر روز پنج ‏بار بدان ‏سركشی می كنم و چون برمرده ‏ای گريه می‏ كنند به آنها می‏ گويم:گريه نكنيد! كه من باز هم پيش شما خواهم آمد و پس‏ از آن نيز بارها می آيم تا آنكه يكی از شما باقی نماند".

در اينجا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:"به راستی كه مرگ بالاترين مصيبت و سخت ‏ترين حادثه است" و جبرئيل در پاسخ گفت:"حوادث پس ‏از مرگ سخت ‏تر از آن است".

پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم در ادامه فرمودند كه:

از آنجا بر گروهی گذشتم كه پيش روی آنها ظرف هائی ازگوشت پاك و گوشت ناپاك بود و آنها ناپاك را می‏ خوردند و پاك را می گذاردند. از جبرئيل پرسيدم:"اينها چه كساني هستند؟"

گفت:"افرادی از امّت تو هستند كه مال حرام می خورند و مال حلال را وا می گذارند".

سپس مردمی‏ را ديدم كه لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشت های پهلويشان را بريده و در دهانشان می گذاردند. پرسيدم:"اينها كيانند؟"

گفت:"اينها كسانی هستند كه از مردمان عيب جوئی می‏ كنند"؛ و مردمان‏ ديگری را ديدم كه سرشان را با سنگ می كوفتند و چون حال آنها را پرسيدم پاسخ داد:"اينان كسانی هستند كه نماز شامگاه و عشاء را نمی خوانده و می خفتند" و مردمی را ديدم كه آتش در دهانشان‏ می ريختند و از نشيمن گاهشان بيرون می ‏آمد و چون وضع آنها را پرسيدم گفت:"اينان كسانی هستند كه اموال يتيمان را به ستم‏ می خورند" و گروهی را ديدم كه شكم های بزرگی داشتند و نمی‏ توانستند از جا برخيزند. گفتم:"ای جبرئيل! اينها كيانند؟"

گفت:"كسانی هستند كه ربا می خورند"؛

و زنانی را ديدم كه به عذاب هاي بسياري دچار بودند.

زنی را به موی سرش آويزان ديدم كه مغز سرش جوش آمده بود و زنی را به زبان آويزان ديدم كه از حميم(آب جوشان) جهنم در حلق او مي ريختند و زنی را از سينه هايش آويزان ديدم و زنی را ديدم كه گوشت تنش را مي خورد و آتش از زير او فروزان بود و زنی را ديدم كه پاهايش را به دستهايش بسته بودند و مارها و عقرب ها بر سرش ريخته بودند و زنی را كور و كر و گنگ در تابوتی از آتش مشاهده كردم كه مُخ سرش از بينی او خارج مي شد و بدنش را خورده و پيسی فرا گرفته بود و زنی را به پاهايش آويزان در تنوری از آتش ديدم و زنی را ديدم كه گوشت تنش را از پائين تا بالا با مقراض(قيچي) آتشين می‏ بريدند و زنی را ديدم كه صورت و دست هايش سوخته بود و امعاء خود را مي خورد و زنی را ديدم كه ‏سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ و به هزار هزار نوع عذاب گرفتار بود و زنی را به صورت سگ ديدم كه آتش از پائين، در شكمش می ريختند و از دهانش بيرون می آمد و فرشتگان با گرزهای آهنين به سر و بدنشان می كوفتند.

پرسيدم:"اين زنان چه گناهي مرتكب شده اند كه‏ خداوند چنين عذابی برايشان مقرّر داشته است؟" گفت:"آن زنی كه به موی سر آويزان شده‏ بود زنی بود كه موی سر خود را از مردان نامحرم نمی ‏پوشانيد و اما آنكه به زبان آويزان بود زنی بود كه با زبان، شوهر خود را مي آزرد و آنكه از سينه آويزان بود زنی بود كه از شوهر خود در بستر اطاعت نمی‏ كرد و زنی كه به پاها آويزان بود زنی بود كه بی‏ اجازه شوهر از خانه بيرون مي رفت و اما آنكه گوشت ‏بدنش را مي خورد آن زنی بود كه بدن خود را برای نامحرم ‏آرايش مي كرد و اما زنی كه دست هايش را به پاها بسته بودند و مار و عقرب ها بر او مسلّط گشته زنی بود كه به طهارت بدن و لباس خود اهميّت نداده و نظافت نداشت و نسبت ‏به نماز خود بی ‏اهمّيت ‏بود؛ و امّا آنكه كور و كر و گنگ بود آن ‏زنی بود كه از زنا فرزنددار شده و آن را به گردن شوهرش انداخته و آن كه گوشت تنش را با مقراض می‏ بريدند آن زنی بود كه خود را در معرض مردان قرار مي داد و آنكه صورت و بدنش سوخته و از امعاء خود می خورد زنی بود كه وسائل زنا برای ديگران فراهم می كرد و آنكه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ بود، زن سخن چين ِدروغگو بود و آنكه صورتش صورت سگ بود و آتش در دلش می ريختند، زنان خواننده و نوازنده بودند".

 

آسمان دوم:

روايت است از پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم كه فرمودند:

"از آنجا به آسمان دوم رفتيم و در آنجا دو مرد را شبيه‏ به يكديگر ديدم.

از جبرئيل پرسيدم:" اينان كيانند؟"

گفت:"آن دو، پسر خاله ي يكديگر يحيی و عيسی علیه السلام هستند".

بر آنها سلام‏ كردم. پاسخ داده، تهنيت ورود به من گفتند. سپس فرشتگان زيادی‏ را ديدم كه به تسبيح پروردگار مشغول بودند و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتيم".

 

آسمان سوم:

در آنجا مرد زيبائی را كه زيبائی او نسبت‏ به ديگران همچون ماه شب چهارده نسبت‏ به ستارگان بود، مشاهده كردم و چون نامش را پرسيدم جبرئيل ‏گفت:"اين برادرت يوسف است".

بر او سلام كردم و پاسخ داد و تهنيت و تبريك گفت و فرشتگان بسياری را نيز در آنجا ديدم.

 

آسمان چهارم:

از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتيم و مردی را ديدم و چون از جبرئيل پرسيدم گفت:"او ادریس پيامبر است كه خدا وی را به اينجا آورده".

بر او سلام كرده، پاسخ داد و برای من آمرزش خواست و فرشتگان بسياری را مانند آسمان های پيشين مشاهده كردم و همگی برای من و امّت من مژده ي خير دادند.

 

آسمان پنجم:

سپس به آسمان پنجم رفتيم و در آنجا مردی را به سنّ كهولت‏ ديدم كه دورش را گروهی از امّتش گرفته بودند و چون پرسيدم‏ كيست؟ جبرئيل گفت:"هارون بن عمران است".

بر او سلام‏ كردم و پاسخ داد و فرشتگان بسياری را مانند آسمان های ديگر مشاهده كردم.

 

آسمان ششم:

آنگاه به آسمان ششم بالا رفتيم و در آنجا مردی گندمگون و بلند قامت را ديدم كه می‏ گفت:

"بنی اسرائيل پندارند من‏ گرامی ‏ترين فرزندان آدم در پيشگاه خدا هستم ولی اين مرد، از من ‏نزد خدا گرامی ‏تر است".

و چون از جبرئيل پرسيدم:"كيست؟" گفت:"برادرت موسی بن عمران است".

بر او سلام كردم؛ جواب‏ داد و همانند آسمان های ديگر فرشتگان بسياری را در حال خشوع‏ ديدم.

 

آسمان هفتم:

سپس به آسمان هفتم رفتيم و در آنجا به فرشته‏ ای برخورد نكردم‏ جز آنكه گفت:

"ای محمّد! حجامت كن و به امّت‏ خود نيز سفارش حجامت را بكن".

در آنجا مردی را كه موی سر و صورتش، سياه و سفيد بود و روی تختی نشسته بود ديدم.

جبرئيل‏ گفت:"او پدرت ابراهيم است".

بر او سلام كرده، جواب داد و تهنيت و تبريك گفت و نيز فرمود:

"ای محمّد! امّت ‏خود را از جانب من‏ سلام برسان و به آنها بگو بهشت، آبش گوارا و خاكش پاك و پاكيزه و دشت های بسياری خالی از درخت دارد و با ذكر هر جمله سبحان الله ، الحمدلله ، لا اله الا الله ،  الله اكبر و لاحول ولا قوة الا بالله‏ درختی در آن دشت ها غرس می گردد، امّت‏ خود را دستور بده تا درخت در آن زمين ها زياد غرس كنند".

در آسمان هفتم نيز فرشتگانی را ديدم كه درآسمان های‏ پيشين ديده بودم.

سپس درياهائی از نور كه از درخشندگی، چشم را خيره می كرد و درياهائی از ظلمت و تاريكی و درياهائی از برف و يخ ِلرزان ديدم و چون بيمناك‏ شدم جبرئيل گفت:"اين قسمتی از مخلوقات خدا است".

سپس به "حجاب های نور" رسيدم.‏ جبرئيل از حركت ايستاد و به من گفت: برو!

گفتم:"ای‏ جبرئيل! در چنين جائی مرا تنها می‏ گذاری و از من مفارقت ‏مي كنی؟"

گفت:"ای محمّد! اينجا آخرين نقطه‏ ای است كه صعود به آن را خدای عزّ و جل برای من مقرّر فرموده و اگر از اينجا بالاتر آيم پر و بالم می سوزد".

 

آنگاه با من وداع كرده و من پيش رفتم تا جايي ‏كه به "دريای نور" رسيدم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت‏ به ‏نور وارد می‏ كرد تا جائی كه خدای تعالی می خواست مرا متوقف ‏كند و نگه دارد؛ آنگاه مرا مخاطب ساخته و فرمود:

"اي محمّد! چه كسي را در زمين ميان امّتت به جاي خود گذاشتي؟"

در حالي كه مي دانستم خداي متعال خود بدان آگاه ‌تر است عرض كردم:"پروردگارا! برادرم را".

فرمود:"اي محمّد! علي بن ابي‌طالب را؟"

عرض كردم:"بلي اي خداي من!"

فرمود:"اي محمّد! من ابتدا از مقام ربوبيّت نظري بر زمين افكندم و تو را از آن اختيار كردم. هيچ گاه يادي از من نمي‌شود مگر اينكه تو نيز با من ياد كرده شوي. من خود محمودم و تو محمّد. سپس نظري ديگر بر زمين افكندم و از آن، علي بن ابي‌طالب را برگزيدم و او را وصّي تو قرار دادم.

اي محمّد! من؛ علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان را از يك نور آفريدم؛ سپس ولايت ايشان را بر فرشتگان عرضه داشتم. هر كه آن را پذيرفت از مقربّين گرديد و هر كه آن را رد نمود به كافران پيوست.

اي محمد! اگر بنده‌اي از بندگانم مرا چندان پرستش كند تا رشته حياتش از هم بگسلد و پس از آن در حالي كه منكر ولايت آنان است با من رو به ‌رو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افكند".

سپس فرمود:"اي محمّد! آيا مايلي آنان را ببيني؟"

عرض كردم:"بلي!"

فرمود:"قدمي پيش گذار".

من قدمي جلو نهادم.

ناگاه ديدم علي بن ابي‌طالب و حسن و حسين و علي‌بن الحسين و محمّد بن علي و جعفر بن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّد بن علي و علي بن محمّد و حسن بن علي آنجا بودند و حجّت قائم همانند ستاره‌اي درخشان در ميان آنان بود.

پس عرض كردم:"پروردگار من! اينان چه كساني‌اند؟"

فرمود:"اينان امامان هستند و اين ]اشاره به حضرت مهدي موعود عجل الله تعالی فرجه شریف[ نيز قائم است كه حلال‌كننده ي حلال من و حرام ‌دارنده ي حرام من است و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت. اي محمّد! او را دوست بدار كه من او را دوست مي‌دارم و هر كس را كه او را دوست بدارد نيز دوست مي‌دارم".

 

پس از اتمام مناجات باخدای تعالی، بازگشتم و از همان درياهای نور و ظلمت گذشته ‏در "حجاب هاي نور" به جبرئيل رسيدم و به همراه او باز گشتم.

پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم هنگام بازگشت، در بيت‌المقدس فرود آمد و از آنجا راه مكّه را در پيش گرفت. ايشان در ميانه ی راه به كاروان بازرگاني قريش برخورد كرد. در حالي كه آنان شتري را گم كرده بودند و در پي آن مي‌گشتند.

پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم از آبي كه در ميان ظرف آنان بود، قدري نوشيد و سپس پيش از طلوع فجر در خانه "امّ هاني" از "بُراق" فرود آمد.

 

لينك مرتبط: شرح و متن دعاي معراج

   

منابع:
1. سوره ي مباركه اسرا ، آية 1

2. بحارالانوار از علّامه شيخ محمّد باقر مجلسي، جلد 18
3. الميزان از سيّد محمّدحسن طباطبايي، جلد13
4. مجمع‌البيان از طبرسي، جلد 6
5.ماهنامه موعود شماره 66

نوشته شده در 7 مهر 1386

  « صفحه قبل                                                      صفحه اصلی                                                     صفحه بعد »